هواللطیف.
این روزها تشنه ام
تشنه ی صحن و سرایش
تشنه ی راه و شمردن عمودها
غروب ها، در تکاپوی جستن موکبی که بتوان ذره ای استراحت نمود
تشنه ام
تشنه ی نیمه شب ها و راه افتادن و پیاده روی را با خواندن عاشورا و یس و آل یس آغاز نمودن.
و هزاران آرزو و دعایی که با هر قدم که برمیداشتم به خدایم می گفتم
یادش بخیر روز اربعین که گوشه ای از بین الحرمین خودمان را جا دادیم و نمی توانستیم از شدت جمعیت حرکت کنیم!
چقدر با امام حسین علیه السلام حرف زدم. چقدر از او خیلی چیزهایی را خواستم که حالا به کمی از آن ها رسیده ام و به خیلی هایش نه.
یادم هست گفتم که مرا هر ساله روانه ی این راه پر از عشق کنید.
اما
انگار همان یک بار بود .
این روزها دوستانم حلالیت می طلبند و روانه ی کرب و بلا و نجف و آن راه عجیب و غریب می شوند.
و من چقددددر تشنه ام
جرعه ای زیارت می خواهم
قطره ای نگاه
دلم می خواهد خاک پای تمام زائرانی باشم که دعوت شده اند.
کاش نوبت به دعوت ما هم میرسید.
کاش
نگاهی.
کاش.
اگر هر کدومتون امسال عازم کربلا بودین، خیلی خیلی خیلی یاد ما هم باشین خیلیییییی
درباره این سایت